English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (371 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
real time U عملیات پردازشی که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
real time U زمان عمل یا پردازش که همان زمانی را می گیرد که مشکل باید حل شود.
operation U مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
buffered computer U کامپیوتری که عملیات ورودی و خروجی و عملیات پردازشی را بطور همزمان ارائه میدهد
log U رکورد عملیات پردازشی کامپیوتر
logs U رکورد عملیات پردازشی کامپیوتر
electronic journal U فایل خلاصه شرح وقایع دریک ترتیب زمانی فعالیتهای پردازشی انجام شده توسط کامپیوتر
countershaft U محور رابطه در یک رشته محور که بین محور ومتحرک قرار می گیرد تا نسبت سرعت زیادی را بوجود اوردو یا در محلی قرار گیرد که در ان اتصال مستقیم مشکل باشد
cross that bridge when you come to it <idiom> U [به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
cycled U زمانی که بین دو باس ساعت متمادی صورت می گیرد
cycle U زمانی که بین دو باس ساعت متمادی صورت می گیرد
cycles U زمانی که بین دو باس ساعت متمادی صورت می گیرد
caught between two stools <idiom> U [زمانی که کسی در انتخاب میان ۲ چیز با مشکل مواجه میشود]
synchronous U حالت سیستمم که عملیات و رویدادها با سیگنال ساعت همان شده است
same U یکنواخت همان چیز همان کار همان شخص
time resolution U جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
timed U زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time U زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
times U زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
queues U مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند
queue U مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند
queued U مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند
queueing U مدت زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال منتظر بمانند
Back to the drawing board <idiom> U [زمانی که کاری با شکست روبرو میشود و دوباره باید از اول شروع کرد]
write enable ring U حلقه پلاستیکی که باید قبل ازضبط اطلاعات روی حلقه نوارقرار گیرد
No sooner was he gone than he was kI'lled . U رفتن همان ( همانا ) وکشته شدن همان
processing element U عنصر پردازشی
processing program U برنامه پردازشی
ScanDisk U که دیسک سخت را برای وجود مشکل بررسی میکند وسعی در رفع مشکل ای دارد که یافته است
straw that breaks the camel's back <idiom> U مشکل پشت مشکل کمر انسان را خم میکند
bolshevism U مکتبی متفرع از مارکسیسم که مبدع ان لنین بوده است و مبتنی است بر تاکید این مسئله که طبقه پرولتاریا باید با جنبش و اعمال قوه و بدون اینکه منتظر فرسودگی خودبخودی سیستم کاپیتالیستی باشد قدرت سیاسی را به دست گیرد.
It is the same pottage and the same bowl. <proverb> U همان آش است و همان کاسه .
synchronous U فناوری حافظه سریع جدید که قط عات حافظه آن با همان سیگنال ساعتی کار می کنند که پردازنده اصلی , بنابراین همان هستند
synchronizes U قطعه حافظه پیشرفته که جایگزین DRAM قدیمی شده است . سیکل دستیابی به حافظه با ساعت پردازنده اصلی همان شده است و زمانهای بین عملیات حافظه را حذف میکند
synchronised U قطعه حافظه پیشرفته که جایگزین DRAM قدیمی شده است . سیکل دستیابی به حافظه با ساعت پردازنده اصلی همان شده است و زمانهای بین عملیات حافظه را حذف میکند
synchronises U قطعه حافظه پیشرفته که جایگزین DRAM قدیمی شده است . سیکل دستیابی به حافظه با ساعت پردازنده اصلی همان شده است و زمانهای بین عملیات حافظه را حذف میکند
synchronize U قطعه حافظه پیشرفته که جایگزین DRAM قدیمی شده است . سیکل دستیابی به حافظه با ساعت پردازنده اصلی همان شده است و زمانهای بین عملیات حافظه را حذف میکند
synchronising U قطعه حافظه پیشرفته که جایگزین DRAM قدیمی شده است . سیکل دستیابی به حافظه با ساعت پردازنده اصلی همان شده است و زمانهای بین عملیات حافظه را حذف میکند
mastered U 1-دیسکی که حاوی تمام فایلهای یک کار است . 2-دیکی که حاوی کد سیستم عامل کامپیوتر است که پیش از عملیات سیستم باید باز شود
masters U 1-دیسکی که حاوی تمام فایلهای یک کار است . 2-دیکی که حاوی کد سیستم عامل کامپیوتر است که پیش از عملیات سیستم باید باز شود
master U 1-دیسکی که حاوی تمام فایلهای یک کار است . 2-دیکی که حاوی کد سیستم عامل کامپیوتر است که پیش از عملیات سیستم باید باز شود
slice U مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
slices U مدت زمانی که به کاربر یا برنامه یاکا در یک سیستم چندکاره اختصاص داده شود. مدت زمانی که به یک کار در سیستم اشتراک زمانی داده شود یا در سیستم چند برنامهای
family U محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
families U محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
same U همان چیز همان
uptime U پریود زمانی که در طول ان یک سیستم کامپیوتر فعال است یا صحیح عمل میکندیک دوره زمانی که تجهیزات بدون خرابی کار می کنند
ppm U Position Pulse مدولاسیون یا تلفیق زمانی پالس که دران مقدار نمونه لحظهای موج موقعیت زمانی یک پالس را مدوله میکندodulation
farmgate type operations U رهبری اموزش و عملیات نیروی هوایی یک کشور تامرحله عملیات جنگی
counter air operations U عملیات ضد هواپیمایی عملیات ضد برتری هوایی دشمن
counter air U عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
anticrop operations U عملیات کاربرد افات کشاورزی در عملیات نظامی
assembly U 1-زمانی که طول می کشد تا برنامه اسمبلی یک برنامه را ترجمه کند. 2-زمانی که اسمبلر برنامه را از زبان اسمبلی به کد ماشین تبدیل میکند
double coincidence of wants U زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
statement U 2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
statements U 2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
propagated U خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagate U خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagates U خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagating U خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
land control operation U عملیات کنترل زمین عملیات
code panel U رمز ارتباطات در عملیات هوایی و زمینی کلید رمزارتباطات در عملیات هوایی وزمینی
The real problem is not whether machines think but whether men do. U مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
housekeeping U عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
air-sea rescue U عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
air sea rescue U عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
components U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
m U مگا عملیات اعشاری در ثانیه . معیار اندازه گیری توان و سرعت معادل یک میلیون عملیات اعشاری در ثانیه
army operations center U مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
very U همان
thingummy U همان
selfsame U همان
identic U همان
this same U همان
idem U همان
same U همان
identical U همان
beachmaster's unit U یکان عملیات بارانداز یکان عملیات اسکله
that once U همان یک بار
just as well <adv.> U به همان طریق
equally <adv.> U همان مقدار
one U یکی از همان
of that ilk U دارای همان جا
the reinbefore U همان سندیاقرارداد
of the same kind U از همان نوع
for that matter <idiom> U به همان علت
s.c U همان دعوی
of that ilk U اهل همان جا
accordingly U از همان قرار
just as well <adv.> U همان مقدار
ones U یکی از همان
very U همان همین
selfsame U درست همان
self-same U همان خود
s.c U همان پرونده
self same U همان خود
it is the same thing U همان است
at the very beginning U از همان اولش
equally <adv.> U به همان طریق
same U همان کار
same U همان جور
i went on the instant U در همان ان رفتم
nothing short of U عینا همان
therabout U در همان نزدیکی
i went that instant U در همان ان رفتم
instatu quo U در همان حال
problems U مشکل
quandary U مشکل
quandaries U مشکل
jigsaws U مشکل
uphill U مشکل
difficult U مشکل
problem U مشکل
jigsaw U مشکل
scarc ely U مشکل
we are in the same way U ما هم همان حال را داریم
one U عین همان یکی
even U دارای همان تاریخ
In the ( same ) usual place. U در همان جای همیشگه
It comes to the same thing . U باز هم همان ؟ یشود
She promised to bring it but never did . U همان آوردنی که بیاورد !
He would never retract . U هر چه بگوید همان است
Just as well you didnt come . U همان بهتر که نیامدی
quasi- U مشابه یا تقریباگ همان
ones U عین همان یکی
of even date U دارای همان تاریخ
idem U همان نویسنده در همانجا
it is much the same U تقریبا همان است
breadboard U می صورت گیرد
bit mapped screen U RA قرار گیرد
it gives me the hump U جرم می گیرد
airhead operations U عملیات مخصوص گرفتن سرپل هوایی عملیات تهیه سرپل هوایی
finically U مشکل پسندانه
floorer U سوال مشکل
hard to please U مشکل پسند
miminy piminy U مشکل پسند
finicality U مشکل پسندی
feeding problem U مشکل تغذیه
open sesame U مشکل گشا
fastidiousness U مشکل پسندی
f.in taste U مشکل پسند
hardly U مشکل بزحمت
exquisite taste U مشکل پسندی
head above water <idiom> U آشکاری مشکل
hard U مشکل شدید
ills U مشکل سخت
harder U مشکل شدید
hardest U مشکل شدید
ill U مشکل سخت
What's the problem? U مشکل کجاست؟
ill- U مشکل سخت
solution U پاسخ یک مشکل
solutions U پاسخ یک مشکل
fault description U توضیح مشکل
error description U توضیح مشکل
description of error U توضیح مشکل
defect description U توضیح مشکل
fastidious U مشکل پسند
bisexuals U خنثی مشکل
bisexual U خنثی مشکل
deep water <idiom> U مشکل سخت
flawless <adj.> U بدون مشکل
free from error <adj.> U بدون مشکل
off the hook <idiom> U دورشدن از مشکل
picksome U مشکل پسند
up the creek <idiom> U به مشکل برخودن
in a jam <idiom> U مشکل داشتن
problem identification U بازشناسی مشکل
immaculate <adj.> U بدون مشکل
in a bind <idiom> U به مشکل افتادن
have a time <idiom> U به مشکل بر خوردن
kick up a fuss <idiom> U به مشکل بر خوردن
faultless <adj.> U بدون مشکل
knots U مشکل عقده
knot U مشکل عقده
impeccable <adj.> U بدون مشکل
fun and games <idiom> U وفیفه مشکل
sound <adj.> U بدون مشکل
lighter shade U از همان رنگ ولی روشن تر
about as high U تقریبا` همان اندازه بلند
What so ever a man soweth ,that shall he also reap. <proverb> U هر چه بکارى ,همان درو مى کنى .
What wI'll be woll be. U هر چقدر قسمت با شد همان می شود
step jump U پرش و برگشت روی همان پا
penful U انچه در یک قلم جا گیرد
laughter is infectious U خنده همه را می گیرد
The fortune teller tells fortunes . U فالگیر فال می گیرد
Our affairs are shaping well. U کارها داردسروصورت می گیرد
bow arm U بازویی که کمان را می گیرد
what p do you receive? U صدی چندمی گیرد
what p do you receive? U چند درصد می گیرد
catastrophic error U خطا یا مشکل در کل سیستم
to put the a. in the helve U مشکل یامعمائی را حل کردن
no picnic <idiom> U ناخوش آیند ،مشکل
in a world of one's own <idiom> U مشکل عمیق داشتن
to resolve a doubt U حل مشکل یاشبهه کردن
in the doghouse <idiom> U مشکل پیدا کردن با
can of worms <idiom> U مشکل پیچیده وسردرگم
Gordian knots U مشکل معما مانند
Gordian knot U مشکل معما مانند
through the mill <idiom> U تجربه شرایط مشکل
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1 if there's any justice
1tink and grow rich
3Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
1they have to be self-consistently determined.
1 just got to figure out where to headمعنی این عبارت چیست؟
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com